کد مطلب:279249 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:218

شفا یافتن کاشانی به دست امام زمان
حكایت دهم قصه آن مرد كاشی مریض است كه شفا یافته به بركت آن حضرت علیه السلام

و نیز در «بحار» ذكر فرموده كه جماعتی از اهل نجف مرا خبر دادند كه مردی از اهل كاشان در نجف اشرف آمد و عازم حج بیت الله الحرام بود پس درنجف علیل شد به مرض شدیدی تا آنكه پاهای او خشك شده بود و قدرت بر رفتار نداشت. رفقای او، او را در نجف در نزد یكی از صلحا گذاشته بودند كه آن صالح حجرهای در صحن مقدس داشت و آن مرد صالح هر روز در را به روی او می بست و بیرون میرفت به صحرا برای تماشا و از برای برچیدن درها پس در یكی از روزها آن مریض به آن مرد صالح گفت كه دلم تنگ شده و از این مكان متوحش شدم مرا امروز با خود ببر بیرون و در جایی بینداز آنگاه به هر جانب كه خواهی برو. پس گفت كه آنمرد راضی شد و مرا با خود بیرون برد و در بیرون ولایت مقامی بود كه آن را مقام حضرت قائم علیه السلام میگفتند در خارج نجف پس مرا در آنجا نشانید و جامه خود را در آنجا در حوضی كه بود شست و بالای درختی كه در آنجا بود انداخت وبه صحرا رفت و من تنها در آن مكان ماندم و فكر میكردم كه آخر امر من به كجا منتهی میشد، ناگاه جوان خوشروی گندمگونی را دیدم كه داخل آن صحن شد و برمن سلام كرد و به حجرهای كه در آن مقام بود رفت و در نزد محراب آن چند ركعت نماز با خضوع و خشوع به جای آورد كه من هرگز به آن خوبی ندیده بودم و چون از نماز فارغ شد به نزد من آمد و از احوال من سؤال نمود من گفتم كه من به بلایی مبتلا شدم كه سینه من از آن تنگ شده و خدا مرا از آن عافیت نمیدهد تا آنكه سالم گردم و مرا از دنیا نمیبرد تا آنكه خلاص گردم. پس آن مرد به من فرمود كه محزون مباش زود است كه حق تعالی هر دو را به تو عطا كند، پس از آن مكان گذشت و چون بیرون رفت من دیدم كه آن جامه از بالای درخت بر زمین افتاد و من از جای خود برخاستم و آن جامه را گرفتم و شستم و بر درخت انداختم، پس بعد از آن فكر كردم و گفتم كه من نمیتوانستم از جای خود برخیزم اكنون چگونه چنین شدم كه برخاستم و راه رفتم، و چون در خود نظر كردم هیچگونه درد و مرضی در خویش ندیدم پس دانستم كه آن مرد حضرت قائم علیه السلام بود كه حق تعالی به بركت آن بزرگوار و اعجاز او مرا عافیت بخشیده است. پس، از صحن آن مقام بیرون رفتم و در صحرا نظر كردم كسی را ندیدم پس بسیار نادم و پشیمان گردیدم كه چرا من آن حضرت را نشناختم، پس صاحب حجره رفیق من آمد و از حال من سؤال كرد و متحیر گردید و من او را خبر دادم به آنچه گذشت و او نیز بسیار متحیر شد كه ملاقات آن بزرگوار او را میسر نشد پس با او در حجره رفتم و سالم بود تا آنكه صاحبان و رفیقان او آمدند و چند روز با ایشان بود آنگاه مریض شد و مرد و در صحن مقدس دفن شد و صحت آن دو چیز كه حضرت قائم علیه السلام به او خبر داد ظاهر شد كه یكی عافیت بود و یكی مردن.

مؤلف گوید مخفی نماند كه در جمله ای از اماكن محل مخصوصی است معروف به مقام آن جناب مقل وادی السلام و مسجد سهله و حله و خارج قم و غیر آن و ظاهر آنست كه كسی در آن مواضع به شرف حضور مشرف یا از آن جناب معجزه ای در آنجا ظاهر شده و از این جهت داخل شده در اماكن شریفه متبركه و محل انس و تردد و ملائكه و قلت شیاطین در آنجا و این خود یكی از اسباب قریبه اجابت دعا و قبول عباداتست و در بعضی از اخبار رسیده كه خداوند را مكانهائی است كه دوست می دارد عبادت كرده شود در آنجا و وجود امثال این اماكن چون مساجد و مشاهد ائمه علیهم السلام و مقابر امامزادگان و صلحاء و ابرار در اطراف بلاد از الطاف غیبیه الهیه است برای بندگان درمانده و مضطر و مریض و مقروض و مظلوم و هراسان و محتاج و نظایر ایشان از صاحبان هموم مفرق قلوب و مشتت خاطر و مخل حواس كه به آنجا پناه برند و تضرع نمایند و به وسیله صاحب آن مقام از خداوند مسئلت نمایند و دوای درد خود را بخواهند و شفا طلبند و دفع شر اشرار كنند و بسیاری شده كه به سرعت مقرون به اجابت شده با مرض رفتند و با عافیت برگشتند و مظلوم رفتند و مغبوط برگشتند و با حال پریشان رفتند و آسوده خاطر مراجعت نمودند و البته هر چه در آداب و احترام آنجا بكوشند خیر در آنجا بیشتر بینند و محتمل است همه آن مواضع داخل باشد در جمله آن خانه ها كه خدای تعالی امر فرموده است كه بایست مقام آنها بلند باشد و نام خدای تعالی در آنجا مذكور شود و مدح فرمود از كسانی كه در بامداد و پسین در آنجا تسبیح حق تعالی گویند و این مقام را گنجایش شرح بیش از این نیست.